نظام اخلاقی اسلام _ ایت الله شیخ جعفر سبحانی

«... و لكنّ الله حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان اولئك هم الرّاشدون؛...ولی خداوند ایمان را برای شما محبوب ساخت و آن را در دلهایتان بیاراست و كفر و نافرمانی و گناه را منفور گردانید؛ این چنین افرادی، هدایت یافتگان می‌باشند.»
چیزهایی كه انسان، خوبی و بدی آنها را در باطن و درون خویش و بدون تعلیم كسی درك می‌كند، وجزء سرشت او به شمار می‌روند، «وجدان اخلاقی» و یا «اخلاق فطری» نامیده می‌شوند، ولی به آن دسته از خوبیها كه در نهاد انسان ریشة عمیق دارند، ولی بشر به خوبی و بدی آنها از راه فطرت واقف نشده، بلكه حسن و قبح آنها را در مكتب سفیران وحی آموخته است، «اخلاق غیر فطری» و یا تربیتی می‌گویند.
در سراسر جهان، ظلم و ستم و ازدواج با محارم زشت و قبیح به نظر می‌رسد؛ البته انسانها زشتی ستم را از طریق فطرت درك كرده و قبح ازدواج با محارم را از طریق تعالیم و شرایع آسمانی فرا گرفته‌اند.
برای شناسایی امور فطری از غیر فطری، قواعد و نشانه‌هایی است كه با به كار بستن آنها می‌توان این دو را از هم تمیز داد:
1. امور فطری به نقطه‌ای و یا به صنفی و نژادی اختصاص ندارند و انسان در توجه و فراگیری آنها به كسی نیازمند نیست.
2. از آن جا كه خود فطرت هادی و رهبر است، عوامل جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی و آموزشی، در پیدایش و توجه انسان به آنها دخالت ندارد.
3. تبلیغات خلاف، اگر چه از نمو و رشد آنها می‌كاهد، ولی هرگز آنها را ریشه‌كن نمی‌سازد.
قرآن با ندای رسا اعلام می‌كند كه: خدا در نهاد بشر، میل و رغبت و علاقه به ایمان و عشق به خدای جهان را نهاده و آن را محبوب او ساخته، و كفر و نافرمانی و گناه را منفور گردانیده است، آن جا كه می‌فرماید:
«و لكنّ اللّه حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان» خداوند نه تنها حس خدا شناسی را به ما مرحمت فرموده و سرشت ما را با اعتقاد به مبدأ آمیخته است، بلكه دلهای ما را به آن دسته از خوبیها نیز كه بدون معلم و مربی، از درون خویش به آنها الهام می‌شویم، آراسته است، و چنین معنای گسترده‌ای را می‌توان از جمله «حبّب الیكم الایمان» استفاده نمود؛ زیرا در جملة دوم، علاوه بر انزجار از کفر، انزجار از فسق و عصیان نیز فطری معرفی شده است؛ بنا بر این، مقصود از محبوب گردانیدن ایمان، تنها خداشناسی نیست، بلكه علاوه بر آن، سرشت ما با یك سلسله سجایای اخلاقی به هم آمیخته است، و روح ما به طور نا خودآگاه، به سوی آناه كشیده می‌شود.
اینك به برخی از امور فطری كه می‌تواند از مصادیق روشن آیة شریفه باشد، اشاره می‌كنیم:
خداشناسی و پیدا كردن سر نخ سلسة وجود و مبدأ پیدایش سیل خروشان جهان هستی و توجه به سازندة این همه مصنوعات شگفت‌انگیز، آن چنان فطری است كه خمیرة انسان با طلب و جستجوی آن، آمیخته است.
گذشته از حس خداجویی، علاقه به تمام فضایل اخلاقی و سجایای انسانی با وجود ما، عجین شده است و میل به یك سلسله خوبیها و انزجار از بدیها در ما ریشة فطری دارد؛ در جهان، ملتی را نمی‌شناسیم كه پس دادن امانت را ناپسند، و خیانت به امانت را شرافت بداند، و یا وفاداری به پیمان را كاری زشت و پیمان شكنی را كاری نیكو تلقی كند.
پدری كه به كودك وعدة انجام كاری را می‌دهد، اگر به موقع آن را انجام ندهد، مورد سرزنش كودك قرار می‌گیرد و كودك طبق فطرت انسانی خود، چیزی جز این، درك نمی‌كند كه باید به «پیمان» عمل كرد.
راست گویی، با قلم آفرینش بر صحیفة فطرت هر انسانی نوشته شده است، كودك جز راست گویی چیزی نمی‌شناسد. پاك دامنی و عفت، جزء خمیرة وجود انسان می‌باشد؛ حتی زنان آلوده در نخستین برخورد، كوشش می‌كنند كه خود را عفیف و پاك قلمداد نمایند؛ یغماگران و راهزنان هنگام تقسیم اموالی كه از مردم به یغما برده‌اند، عدل و انصاف را محور كار خود قرار می‌دهند و انحراف از آن را بد و ناستوده می‌شمارند.
بشر تمام این معلومات فطری را در هر دو بخش در دبستان آفرینش آموخته، دستگاه آفرینش، همه این كمالات را در نهاد هر بشری به ودیعت نهاده است.
قرآن مجید با صراحت هر چه تمامتر به این حقیقت مسلم در سوره‌هایی تصریح كرده است، آن جا كه می‌فرماید:
1. «و نفس و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها؛سوگند به روح و خدایی كه آن را آفرید و بدیها و خوبیها را بدان الهام كرد».
2. «و هدیناه النّجدین»؛راه خیر و شر و حق و باطل را به انسان نشان دادیم».
3. «انّا خلقنا الانسان من نطفة ‌امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا؛ ما انسان را از نطفة مخلوط، آفریده و آزمایش می‌نماییم و او را شنوا و بینا (آشنا به حق و باطل) قرار دادیم».
خداوند نه تنها در سرشت انسان میل به خوبی و انزجار از بدیها را نهاده، بلكه نفس سرزنش ‌كننده‌ای به بشر داده است كه هنگامی انسانها از آن گامی فراتر نهادند، آنان را به شدیدترین وضعی ملامت و سرزنش می‌كند، آن جا كه می‌فرماید:
4. لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنّفس اللّوامه؛سوگند به روز رستاخیز و سوگند به روح سرزنش كننده!»
5. قرآن مجید، ضمن شرح مبارزات پی گیر ابراهیم بت شكن، در آیه كوتاهی به نیروی وجدان اشاره نموده است و مضمون آیه، مربوط به قضات دادگاهی است كه برای محكوم كردن ابراهیم تشكیل شده بود. ابراهیم، بتهای بتكده را یكی پس از دیگری شكست و تلّی از چوب در وسط بتكده پدید آورد و سپس تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و بتخانه را ترك گفت.
برای سران قوم از قراین معلوم بود كه شكستن بتها كار ابراهیم است و بس؛ وی به دادگاه احضار شد و در برابر هیأت قضات قرار گرفت. وقتی از وی شرح ماجرای بتكده را پرسیدند، وی گفت: جریان را از بت بزرگ بپرسید. در این موقع،‌ هیئت دادرسی در بن بست عجیبی قرار گرفت؛ زیرا اگر بگویند بت بزرگ درك و شعوری ندارد، ابراهیم به آنان اعتراض خواهد كرد كه چگونه موجودی را كه چیزی نمی‌فهمد، پرستش می‌كنید. اگر بگوید او می‌فهمد و سخن می‌گوید، خواهد گفت: پس چرا از من می‌پرسید؟!
در این موقع وجدان خفتة آنان بیدار شد و همدیگر را ملامت كردند و گفتند: شما ظالم و ستمگرید.
قرآن مجید این صحنه سرشكستگی و محكومیت وجدانی را چنین نقل می‌كند:
«فراجعوا الی انفسهم فقالوا انّكم انتم الظّالمون ثمّ نكسوا علی رؤوسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون؛[6] آنان به وجدان خود مراجعه كردند و همدیگر را ملامت نمودند و گفتند: شما ظالم و ستمگر هستید؛ سپس سرهای خود را از شرمندگی به زیر افكندند و گفتند: تو كه می‌دانی بتها قدرت بر سخن گفتن ندارند».
در احادیث و روایات اسلامی درباره موضوع وجدان، تذكراتی داده شده است.
امیر مؤمنان علی× می‌فرماید:
«انّه من لم یعن علی نفسه حتّی یكون له منها واعظ و زاجر لم یكن له من غیرها زاجر و لا واعظ؛ كسی كه برای او واعظ و اندرزدهی از درون نباشد، (كه او را از كارهای زشت باز دارد) هرگز برای چنین شخصی،‌پند دادن و نصحیت كردن از خارج سودمند نخواهد افتاد، و گفتار دیگران درباره او مؤثر واقع نخواهد شد».
یك چنین ادراكات فطری و جهانی نمی‌تواند مولود منهیات اجتماعی و یا معلول خواهشهای وا پس زده و تمایلات سر كوفته باشد.
این جاست كه حقیقت آیة مورد بحث به طور واضح تجلی نموده و انسان اذعان پیدا می‌كند كه به راستی خداوند، روح ما را با ایمان و پاكیها در هم آمیخته و روان ما را از بدیها و پلیدیها مبرا ساخته است (حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان).
(نظام اخلاقی اسلام، ص 71 - 79)